نفاق در قرآن :
نفاق در قرآن
معناي نفاق در قرآن و روايات:
نخستين بار قرآن، واژه«نفاق» را با توجه به مناسبت آن با معناي لغوی، در معناي انسانِ دو چهره و دو رو بکار برده است. قبل از نزول قرآن چنين اصطلاحي وجود نداشته است، بنابراين واژة «منافق» در فرهنگ قرآن به معنای کسي است که گفتار او با آنچه که در دل دارد، مخالف است به عبارت ديگر به انسان دو رو، از اين جهت، منافق مي گويند که مکنون قبلي خود را پنهان میکند، و غير آن را اظهار مي دارد
نفاق در قرآن و روايات به دو معنا بکار رفته است.
1-اولين معناي نفاق در قرآن و روايات، تظاهر به مسلمان شدن و در باطن کافر بودن است. از اين نفاق، به نفاق اعتقادي تعبير مي شود و تقريبا، منظور قرآن در تمام مواردي که واژه نفاق را بکار برده است، همين معناست. آيه اول سوره منافقون همين معنا را بيان مي کند. مانند:
«إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ».
چون منافقان نزد تو آيند گويند گواهى مىدهيم كه تو واقعا پيامبر خدايى و خدا [هم] مىداند كه تو واقعا پيامبر او هستى و خدا گواهى مىدهد كه مردم دوچهره، سخت دروغگويند.(و به گفته خود ايمان ندارند)
در سوره ي نساء حالت باطني منافقين را به اين گونه ترسيم شده است،
«وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء»نساء/ 89.
همان گونه كه خودشان كافر شدهاند آرزو دارند [كه شما نيز] كافر شويد تا با هم برابر باشيد.
بنابراين در بين مسلمانها کساني وجود دارند که به دين و حقانيت آن اعتقاد ندارند اما به ظاهر خود را مسلمان نشان مي دهند.
2-دومين معناي نفاق که گاهي در روايات بکار رفته، نفاق اخلاقي است، نفاق اخلاقي به معنای «عدم پاي بندي به احکام دين» است. امام سجاد – عليه السلام –درباره ي نفاق اخلاقي مي فرمايد: همانا منافق کسي است که از کاري نهي مي کند ولي خود از آن کار دست نمي کشد و فرمان مي دهد به انجام آنچه خود،انجام نمي دهد..... و روزش را شب مي کند و اندوهي جز خوردن شام ندارد. با اينکه روزه هم نبوده و چون صبح بيدار شود، اندوهي جز خوابيدن ندارد، با اينکه شب بيدار نبوده است.
از امام صادق-عليه السلام- نقل شده که پيامبر –صلي الله عليه و آله و سلم- فرمود: «هرگاه خشوع تن (وظاهر) بيش از خشوع قلب(و باطن) باشد، اين حالت از ديدگاه ما نفاق است.»
بر اين اساس عالِم بي عمل و شخص رياکار از جمله کساني هستند که دچار نفاق اخلاقي و فردي هستند.
تفاوت نفاق با کذب
حقيقت نفاق مربوط به اختلاف لسان با قلب و دوگانگي «زبان» با «دل» است.
منافق کسي است که سخني را مي گويد و خود به آن ايمان ندارد، از مکتبي دم مي زند که به آن معتقد نيست و به خاطر همين دوگانگي زبان و دل، شيوه سخن گفتن را «نفاق» و شخص را منافق مينامند؛ خواه سخن، راست باشد يا نباشد.
در «نفاق» واقعيت داشتن سخن مطرح نيست، آنچه مطرح است، مخالفت لسان با قلب و زبان با عقيده است، و اگر به اين شخص، دو رو و دو چهره مي گويند به همين جهت است.
در حاليکه محور بحث در «کذب» اختلاف سخن با واقع است، يعني کلام، مطابق واقع نيست و سخن فاقد حقيقت است؛ خواه خود گوينده به اين جهت توجه داشته باشد يا نداشته باشد.
و به ديگر سخن: هر يک از انفاق و کذب در اين جهت مشترکند که يک نوع دوگانگي و اختلاف در هر دو وجود دارد، ولي اختلاف نفاق همان تضاد ظاهر با باطن، و بيرون او با درون اوست.
در حالي که اختلاف کذب، همان تضاد سخن با حقيقت و واقع است، به گونه اي که سخن با واقع مطابق نيست يعني وقتي به خارج از محيط سخن، مراجعه مي کنيم براي گفتار طرف، مصداق و حقيقي نمي يابيم.
تفاوت نفاق با تقيه
در اينجا سؤال ديگري مطرح است و آن اينکه فرق «تقيه» با «نفاق» چيست؟ چراکه درظاهر، کار يک فرد «تقيه گر» مانند «منافق» است و چيزی را وانمود میکند که در دل اعتقادی به او ندارد.
در جواب بايد گفت که «تقيه» با «نفاق» تفاوت جوهري دارد، و هرگز اولي از مقوله دومي نيست که تنها در حکم (تجويز و تحريم) با هم تفاوت داشته و يکی حرام و ديگری در برخی موارد واجب باشد.
«نفاق» آن است که فرد، کفر خويش را پنهان بدارد و ايمانرا آشکار سازد. در حالي که جريان تقيه بر عکس است؛ يعنی فرد تقيه گر، کفر را اظهار داشته و ايمان را پنهان میکند. چنانچه قرآن درباره مؤمن آن فرعون مي فرمايد:
«وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ»(غافر/ 28) «مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مىداشت گفت:...»
اين آيه يکي از آيات مربوط به تقيه است و نشان مي دهد که «تقيه» درست در نقطه مقابل نفاق قرار دارد و فرد تقيه گر، پنهان کننده ايمان و آشکار کننده کفر است.
همچنين تقيه با نفاق در هدف و انگيزه نيز متفاوتند، هدف از نفاق، افساد در جامعه و دگرگون ساختن نظام اسلامي است. در حاليکه هدف از تقيّه، اصلاح و حفظ جان و مال و مقام مشروع است.
مراتب نفاق
نفاق از آن جهت که در بدو امر يک پديدة روحي و رواني بحساب مي آيد، در منابع اسلامي و کتب نگارش يافته، غالبا در مباحث اخلاقي از آن سخن رفته است و لذا غالب تقسيماتي که از آن ارائه شده، جنبه اخلاقي دارد. اين در حالي است که در اولين و معتبرترين منبع اسلامي يعني قرآن کريم آيات مربوط به نفاق، غالبا ناظر به نفاق سياسي و اجتماعي است که هم در صدر اسلام پايگاه بسيار قوي دانسته و هم در طول تاريخ اسلام، عامل ويرانگر و کج کنندهي سير بشريت از هدايت و سعادت بوده است.
با توجّه به اين مسئله امام خميني(ره) در کتاب چهل حديث خويش نفاق دارای مراتب دانسته و آنرا به دو نوع نفاق اکبر و نفاق اکبر تقسيم کرده است.
1- نفاق اکبر
نفاق مذکور داراي درجات و مراتبي است که بر اساس زشتي و پليدي و نيز حوزه اي که در آن واقع مي شود، از مرتبه ي خاص برخوردار است. آنگاه که فرد، خود را مؤمن به خدا و پيامبر و کتاب و روز قيامت بنماياند، ولي در باطن مخالف همه يا بخشی از آنها بوده و کفر در سر داشته باشد و عليه مباني اسلام و احکام نوراني اسلام و به قصد براندازي حکومت اسلام، فعاليت کند و براي رسيدن به مطامع خويش و آسودگي در پناه مواهب و دستاوردهاي احکام نوراني اسلام و جاسوسي به نفع اجانب، اظهار ايمان کند، دچار نفاق بزرگي شده است که از آن به نفاق اکبر ياد مي شود.
چنين مرتبه اي از نفاق در چند مورد از آيات الهي مشاهده مي شود، که برخي انسانها مستقيما به جنگ خدا رفته و در پي فريب و دغل کاري با خداوند و مؤمنين مي آيند:
«يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ»(بقره/9) (با خدا و مؤمنان نيرنگ مىبازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمىزنند و نمىفهمند.)
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ»(نساء/ 142)
«منافقان با خدا نيرنگ مىكنند و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد.»
اين دو آيه تصريح به حقه بازي و نيرنگ منافقين نسبت به خداوند و مؤمنين دارد و در واقع، بيانگر مصداق واقعي نفاق اکبر يا اعتقادي مي باشد.
در اينکه خدعه (نفاق اکبر) منافقين نسبت به خداوند و متقابلاً خدعهي خداوند به آنها چگونه است مفسرين اقوال متعددي را بيان داشته اند.
مجمع البيان مي نويسد: منظور از حقه بازي و نيرنگ منافقين به خدا، اظهار ايماني است که بواسطهي آن مال و جان خويش را در امان داشته اند و همين طور از مخادعه خداوند با آنها مجازات و کيفر دادن آنها برحسب نيرنگ اعمال شده از سوي آنان است.
فخر رازي با طرح اين پرسش که با وجود علم خداوندي به اسرار عالم، مخادعه منافقين نسبت به ذات باري تعالي چه مفهومي دارد مي نويسد: خداوند نام خود را ذکر کرده و به جهت شأن و منزلت و عظمت پيامبر(ص) او را مراد و منظور داشته است.
مرحوم علامه طباطبايي «ره» مي فرمايد:
منظور از مخادعه با خدا، مخادعه با رسول خدا-صلي الله عليه و آله و سلم- و مؤمنين است و منافقين با اظهار ايمان خويش ماهرانه و سر سختانه در پي فريب و حقه بازي با مسلمين و رسول خدا-صلي الله عليه و آله و سلم- بر مي آيند.
شهيد مطهري«ره» معتقد است که: مخادعه از باب مفاعله است و يکي از معانيش اين است که آنان در صدد خدعه با خداوند بر مي آيند، يعني در مقام آن هستند که بر خدا نيرنگ زنند.
سيد قطب چنين مي نويسد:
اينکه مخادعه را نسبت به خدا داده شده، بخاطر آن است که خداوند، نهايت اتصال و ارتباط بين خود و مؤمنين و پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم- را منظور داشته، و امر آنان را امر خود و شأن آنان را شأن خود معرفي نموده است و نيز دشمني با مؤمنين را دشمني با خود دانسته و اين تهديد بزرگي به دشمنان پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم- است و آرامش بخش عظيمي براي مؤمنين است. چرا که خداوند از مکر و حيله آنان آگاه است و مؤمنين را در سايه لطف خويش محافظت مي نمايد و مخادعه خداوند نسبت به آنها ،بنابر اجماع تفاسير، به معناي مجازات و کيفر منافقين به خدعه آنان است.
نفاق سياسي نيز نشأت گرفته از نفاق اعتقادي است و هر دو در يک مرتبه و درجه قرار دارند. بلکه آيات قرآني به صراحت آن را نکوهش کرده است و در سوره نساء/ 128و 129 چنين فرموده:
«بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» (نساء/ 138) (به منافقان خبر ده كه عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت) و
«الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا» (نساء/139) (همانا كه غير از مؤمنان كافران را دوستان [خود] مىگيرند آيا سربلندى را نزد آنان مىجويند [اين خيالى خام است] چرا كه عزت همه از آن خداست.)
آيه به روشني تمام، از ارتباط با بيگانگان توسط منافقين سخن مي گويد که ناکامان دو رو، براي رسيدن به عزت دنيايي، در پي رضايت کافران هستند، بطور يقين، نفاق سياسي که تا اعماق جان و اعتقاد فرد نفوذ دارد، چنين است که در برابر برترين مخلوق عالم يعني رسول خدا– صلي الله عليه و آله و سلم-ميايستد.
2- نفاق اصغر
نفاق اصغر يا نفاق عملي آن است که فرد به منظور اعتماد سازي و تهيه بستر مناسب براي اهداف خود، روي به ظاهر سازي مي آورد.
چنين شخصي اگر چه فردي خطاکار، فاسق و متظاهر به علم و زهد، فقر، عبادت و ......است، اما نفاق هيچگاه نسبت به اصل دين نيست، بلکه صرفا به دنبال رسيدن به موقعيت اجتماعي در نزد افکار عمومي است تا از اين رهگذر به مطامع خويش همچون جاه و مقام، منزلت اجتماعي و احيانا خيانت در اموال دست يابد. اين شخص ضمن ايمان و اقرار به خدا، معاد و نبوت براي جلب منافع مادي و زودگذر دنيوي، به ستايش و چاپلوسي روي آورده و به محبت دروغين متوسل مي شود، و به عبارتي عملکرد اهل نفاق را از خود بروز مي دهد .
امام خميني «ره» نفاق اصغر را نفاق در قول و عمل دانسته اند و فرموده اند که اين نوع مرتبه از نفاق که غالب در امور اجتماعي صورت مي گيرد، در علم اخلاق از آن به «ريا» ياد مي شود، و صاحب آن، منافق به مفهوم مصطلح و رايج در عرف قرآن نيست.
انسان با انجام آن (نفاق اصغر يا ريا) نور، ايمان از قلب خويش زدوده و اعمال خويش را باطل نموده است، چرا که خلق را بر خالق پسنديده است. و صاحب چنين فعلي به دليل اعتقاد به ارکان دين از دايره، دين خارج نشده است و از آن به نفاق عملي نيز ياد شده است.
دز قرآن نيز از ظاهرسازي افراد، بخصوص منافقين ياد شده است.
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً »(نساء/142) (منافقان با خدا نيرنگ مىكنند و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد و چون به نماز ايستند با كسالت برخيزند با مردم ريا مىكنند و خدا را جز اندكى ياد نمىكنند.)
مرحوم طبرسي، علامه طباطبايي و فخر رازي معتقدند که منافقين بخاطر جلوه دادن يک شخصيت متين و ظاهر صلاح در نزد مؤمنين به رياکاري مي پردازند، چيزي مي گويند که به آن عمل نمي کنند، به دنبال کسب چهره اي مصنوعي، در پي فريب مردم دوانند و جز اندک به ياد خدا و ذکر او نمي پردازند. همچنين قرآن در مورد اينها مي فرمايد:
«الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ »«الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ »(ماعون،5و6)
«آنان از نمازشان غافلند»«آنان كه ريا مىكنند. »
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَاللاذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاخِرِ »(بقره/264)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صدقههاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مىكند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد.»
و در مورد توصيف کساني که ايمان به آخرت و خداوند ندارند و مال خويش را براي چشم مردم و تظاهر به انفاق کمک مي کنند. مي فرمايد:
«وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاء قِرِينًا »(نساء/38)
«و كسانى كه اموالشان را براى نشاندادن به مردم انفاق مىكنند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و هر كس شيطان يار او باشد چه بد همدمى است. »
در روانشناسي چنين فردي را شخصيت، ماکياولی مي دانند که به نام نيکو لوماکياولي فيلسوف ايتاليايي ناميده شده و از دو دستور العمل معروف وي پيروي مي کند، به عبارت مشهور هدف وسيله را توجيه مي کند، و دستور العمل ديگر مهمترين راه کنترل داشتن مردم اين است که به آنها آن چه را که دوست دارند بگوييم. روشن است که مردم، دستور العمل اول يعني رسيدن فرد به هدف از هر طريقي، چه صحيح و چه غلط، مشروع و غير مشروع. قانوني يا غير قانوني، مجاز ميداند، دستور العمل دوم نيز به روشني رياکاري، فرصت طلبي و نان به نرخ روز خوردن را آموزش مي دهد.
به اضافه آنکه شخصيت ماکياولي به بي رحمي، تدابير خود محورانه در روابط متقابل، عدم اعتماد به ديگران و دروغگوييي تمايل دارد.
بنابراين نفاق از نظر شرعي دو گونه است:
يکي نفاق اکبر و آن اين است که انسان به ظاهر خود را مؤمن به خدا، فرشتگان، کتابهاي الهي، پيامبران و روز قيامت نشان مي دهد، و در باطن مخالف همه يا بخشي از آن ها باشد و اين همان نفاق صدر اسلام است که قرآن به نکوهش پرداخته و آنان را کافر دانسته و خبر از دوزخي بودنشان، داده است.
دوم نفاق اصغر يا نفاق عملي و آن است که انسان کاري کند و قصدش چيز ديگري باشد.
البته از هر نوع در جامعه کنوني ما وجود دارد، و همانطور که علم و تکنولوژي پيشرفت کرده، اين فضائل نکوهيده نيز به اوج پيشرفت رسيده و چهره هاي گوناگوني به خود گرفته اند.
آسیب شناسی «نفاق» و «منافق» از منظر قرآن کریم
بحث آسیب شناسی نفاق فراتر از مباحث سیاسی است که تحلیل آن چون کلیدی، راهگشای بسیاری از مباحث است
چطور می شود انسان هایی با سابقه ی بسیار درخشان، که برای تحقق یک سری اصول و مبانی حتی با فداکاری های جانی و مالی قابل تقدیر، برای محقق شدن شعار هایی آرمانی و ارزشی تلاش کنند اما به تدریج چنان تغییر ماهیت داده که در جهت عکس آن آرمان ها هم سخن می گویند و هم عمل می کنند؟ در تاریخ اسلام، بسیارند کسانی که در سطح معنوی به درجات خیلی بالایی رسیدند، کراماتی پیدا کردند، به بخشی از مفاهیم الهی واقف شدند اما پس از مدتی چنان دنیا زده شدند که از آن مقامات سقوط کردند؛ افرادی چون «بلعم باعور» که قرآن تعبیر «اخلد الی الارض» را در مورد او بکار می برد
با توجه به آیات 175 و 176 سوره اعراف و آیه 5 سوره جمعه، قرآن در مورد افرادی که با وجود رسیدن به مقامات معنوی، دنیا زده می شود و به دنبال قدرت، ثروت و شهرت می روند؛ تخریب نموده و تعبیر الاغی که حامل کتاب است و سگ هاری که زبانش بیرون افتاده را در موردشان بکار می برد. «و بخوان بر این مردم حکایت آن کس (بلعم باعور) را که ما آیات خود را به عطا کردیم و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید و اگر می خواستیم به آیات او را رفعت مقام می بخشیدیم، لیکن او به زمین چسبید و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت حکایت حال او به سگی ماند که اگر به او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت را بگو، باشد که به فکر آیند» یا «وصف حال آنان که علم تورات بر آنها نهاده شد ولی آن را حمل نکردند در مثل به الاغی ماند که بار کتابها را بر پشت کشد و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد...». در اسلام هم بودند کسانی که زمانی جز مجاهدین بودند سابقه جبهه داشتند از اصحاب پیامبر بودند ولی پس از مدتی علیه اسلام عمل کردند .
اشخاصی چون ابن ملجم و شمر که هر دو سابقه رزمندگی در جبهه اسلام را دارند، جز کفار نبودند که بعد ها قاتل علی بن ابی طالب و سید الشهدا(علیهم السلام) شدند.
هرچند قرآن خواندن اکثر ما از باب تفال و تبرک است اما قرآن «فیه شفا للناس» است که علاج دردهای فردی اجتماعی ما در آن است، یکی از این بیماری ها، بیماری دوچهرگی است. درد نفاق.
نفاق یعنی شکاف اخلاقی درون شخصیتی، شکاف اعتقادی فکری، شکاف بین ظاهر و باطن، فاصله بین آنچه هستیم و آنچه می نمائیم، که بعد اخلاقی فردی آن ابعاد سیاسی اجتماعی می گیرد و علاج آن به تعبیر امام(ره) خود را در محضر خدا دیدن است
ریشه ی نفاق سیاسی اجتماعی، نفاق فردی و اخلاقی است و نفاق سیاسی اجتماعی یعنی خط عوام فریبی، تظاهر به شعار های دینی و انقلابی و در عین حال خلاف اون مسیر حرکت کردن، نوعی عوام فریبی و برخورد ابزاری با دین و به تعبیر قرآن «یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم» چیزی که به زبان می گوید، قلباً معتقد به آن نیستند .
خصیصه های منافق با توجه به روایتی از پیامبر(ص) «عالمٌ لسان» و «یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون»، کسانی که با زبانی عوام فریبانه حرف های زیبا می زنند ولی در مواضع سیاسی اجتماعی خود خلاف آن رفتار می کنند؛ است که خداوند در افشا منافق در آیه 179 سوره ی آل عمران می فرماید: «خداوند هرگز مومنان را بدین حال کنونی که بر آنید وانگذارد تا آنکه (با آزمایش خود) بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند...» طبق این آیه منافق بالاخره رسوا می شود و همیشه نمی توانند چهره ی خبیث خود را مخفی نگه دارند «...حتی یمیز الخبیث من الطیب» سنت الهی است
با توجه به آیه 137 سوره ی نسا رفتار کسانی را که ابتدا مومن اند ولی پس از مدتی تغییر ایدئولوژی داده و آن را مخفی می کنند، حتی کسانی که در زمان شاه به نام خدا وارد مبارزه شدند یا سازمان هایی که به نام جهاد وارد صحنه شدند، شهید دادند، زندان رفتند، شکنجه شدند، تبعید شدند، بعضی ها تا حد مرجعیت هم بالا رفتند، مرجع تقلید بودند، اما پس از مدتی تغییر ماهیت دادند و بعضا با دشمنان انقلاب و مردم همکاری کردند؛ تاویل این آیه است که «ان الذین ءامنوا ثم کفروا ثم ءامنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم ولا لیهدیهم سبیلا؛ کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگر بار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها! را نخواهد بخشید، و آنها! را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد.»
چرایی این موضوع وجود شکاف های عمیق تئوریک و نظری در باطن این افراد که ذهنشان آلوده به مفاهیم غیر اسلامی است یا شکاف های روحی اعتقادی ایمانی که شخص گاهی مذهبی می شود گاهی سکولار، شخصی که 30 سال شعار دین و مذهب و جهاد و شهادت زده تبدیل می شود به موجودی خطرناک و وحشی که درست مثل دشمنان انقلاب با همان ادبیات با همان منش به جنگ انقلاب می آید
کسانی که بعد از انقلاب به مخالفت امام پرداختند همه ضد انقلاب و کافر و سلطنت طلب و لامذهب نبودند بعضا چهره های انقلابی بودند که بین خدا و دنیا شکاف فکری داشتند.
امیرالمومنین(ع) نسبت به منافق می فرماید: منافقین هم خود گمراه می شوند و هم بخشی از جامعه را هم گمراه می کنند هم خود می لغزند و هم دیگران را می لغزانند .
در قرآن 35 بار کلمه نفاق ذکر شده است افزود: 34 مورد آن در سوره های مدنی است چون مسلمانان در مدینه صاحب قدرت و حکومت بودند و زمینه نفاق هم در چنین شرایطی بالفعل است.
منافق به سرعت رنگ عوض می کند، گاهی از در شرع وارد می شوند گاهی از در کفر، زمانی که گفتمان دینی حاکم می شود اینها رنگ مذهبی به خود می گیرند زمانی که گفتمان سکولار حاکم می شود، اینها سکولار دوآتشه می شوند
_منافقین با اینکه در جبهه مسلمین اند اما قلب هایشان با کفار است و آنها را به ولایت و دوستی می گیرند«الذین یتخذون الکفرین اولیاء من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا؛ آن گروه که کافران را دوست گیرند و مومنان را ترک گویند، آیا نزد کافرانعزت می طلبند؟ عزت همه نزد خداست 139 سوره نسا ».
_جریان نفاق کسانی هستند بین مومنین، بین انقلابیون اما پنهانی قلب شان با دشمن است و با آنها رابطه دارند با آنها هماهنگ عمل می کنند و مصادیق آن بسیار زیاد است چه در زمان صدر اسلام، چه اکنون
_وقتی با کفار خلوت کنند گویند ما با شمائیم«و اذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا و اذا خلوا الی شیطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزءون؛ و چون به اهل ایمان برسند، گویند: ما ایمان آوردیم و وقتی با شیاطین خود خلوت کنند، گویند ما با شمائیم، جز این نیست که مومنان را مسخره می کنیم 14 سوره بقره ».
برای آنکه مومنین را راضی کنند قسم می خورند «یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لا یرضی عن القوم الفسقین؛ برای شما قسم یاد میکردند، تا از آنها راضی شوید; اگر شما از آنها راضی شوید، خداوند (هرگز) از جمعیتش فاسقان راضی نخواهد شد!96 سوره توبه».
_منافقین قلبی مریض دارند وقتی به ایشان گفته شوند موضع خود را در برابر کفار روشن کنید، دلهایشان به آنها متمایل است و می گویند ما نباید هیچ کسی را از دست بدهیم باید با همه رابطه ی خوبی داشته باشیم حتی با جریان های مخالف انقلاب «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسرعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی ما اسروا فی انفسهم ندمین؛ گروهی منافق را که دلهایشان ناپاک است خواهی دید که در راه دوستی ایشان می شتابند و می گویند: ما از آن می ترسیم که در گردش روزگار مبادا آسیبی از آنها به ما رسد؛ باشد که خدا فتحی پیش آوردو یا امر دیگر از طرف خود تا منافقان از آنچه به نفاق در دل نهان کردند سخت پشیمان شوند52 سوره مائده ».
_منافق به خداوند سوء ظن دارد و خداوند آنها را به همان عذابی دچار می کند که آنها به خاطر چنین بلا هایی حاضر نبودند از دشمنان برائت بجویند «و یعذب المنفقین و المنفقت و المشرکین و المشرکت الظانین بالله ظن السوء علیهم دائره السوء و غضب الله علیهم و لعنهم و اعد لهم جهنم و ساءت مصیرا؛ و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میآیند... مجازات کند; (آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار میطلبیم. تنها) بر خودشان نازل میسازیم; خداوند بر آنان، غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته، و جهنم را برای آنان، آماده کرده; که بد سراپردهاش است 6 سوره فتح ».
_منافق به دشمن پیغام دوستی می دهد؛ منافق با وجود تظاهر و ایجاد جنگ روانی ترسوست و در لحظه عمل موش می شوند «و یقول الذین ءامنوا اهولاء الذین اقسموا بالله جهد ایمنهم انهم لمعکم حبطت اعملهم فاصبحوا خسرین؛ و اهل ایمان گویند: آیا اینان هستند که با جدیت و مبالغه بسیار به خدا سوگند یاد می کردند که ما از شما هستیم ؟! اعمالشان باطل گردید و سخت زیانکار شدند53 سوره مائده »
_خداوند منافقینی را که ادعای دین دارند در فتنه ها امتحان می کند تا چهره خود را آشکار کنند«احسب اناس ان یترکوا ان یقولوا ءامنا و هم لا یفتنون، آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟!؛ و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکذبین؛ ما کسانی را که پیش از آنان، بودند آزمودیم و اینان را نیز امتحان، می کنیم، همانا خداوند دروغگویان و راستگویان را کاملا می شناسد 2 و 3 سوره عنکبوت ».
_منافقین مومنان را احمق و نادان می دانند که اینقدر در شعار های خود پایدارند «و اذا قیل لهم ءامنوا کما ءامن الناس قالوا انومن کما ءامن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون؛ و چون به ایشان گفته شود ایمان آورید چنانچه دیگران ایمان آوردند گویند: چگونه ایمان آوریم مانند بی خردان؟! آگاه باشید که اینان خود بی خردند ولی نمی دانند13 سوره بقره »
_منافق در هنگام مبارزه و جهاد با بهانه تراشی شانه خالی می کنند«فرح المخلفون بمقعدهم خلف رسول الله و کرهوا ان یجهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و قالوا لا تنفروا فی الحر قل ناذ جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون؛ آنهایی که از جهاد در رکاب رسول خدا باز نهاده شدند از این بازماندنشان خوشحالند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا را خوش نداشتند و مومنان را از جهاد منع کرده به آنها گفتند:شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید! آنان را بگو آتش دوزخ بسیار سوزان تر است آگر می فهمیدند81 سوره توبه»؛ «و لا تصل علی احد منهم مات ابده و لا تقم علی قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فسقون؛ و هیچ گاه به نماز میتآن منافقان حاضر مشوو بر جنازه و قبر آنها به دعا مایست که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکاری مردند84 سوره توبه »
_منافقین دچار تذبذب هستند، اگر مومنین در نبرد پیروز شوند می گویند: برای جهاد توفیق نداشتیم؛ اگر مومنین در نبرد مغلوب شوند زخم زبان می زنند «و لیعلم الذین نافقوا و قیل لهم تعالوا قتلوا فی سبیل الله او ادفعوا قالوا لو نعلم قتالا لاتبعنکم هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمن یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم والله اعلم بما؛ و تا معلوم کند حال آنان که نفاق و دورویی کردندو چون به آنها گفته شد بیایید در راه خدا جهاد و یا دفاع کنیدعذر آوردند و گفتند که اگر به فنون جنگی دانا بودیم از شما تبعیت نموده و به کارزار می آمدیم اینان به کفر نزدیک ترند تا به ایمان به زبان چیزی اظهار کنند که در دل خلاف آن پنهان داشته اندو خدا بر آنچه پنهان می دارندآگاه تر از خود آنهاست167 سوره آل عمران »
_منافق چنانچه زمینه فراهم شود فورا با جریان کفر همکاری می کند«و لو دخلت علیهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنه لاتوها و ما تلبثوا بها الا یسیرا؛ آن منافقان از آن پیش در جنگ احد که اکثر فرار کردندبا خدا عهد محکم بسته بودندکه به جنگ پشت نکنند و از عهد خدا پرسش خواهد شد14 سوره احزاب»
_منافق حقیقتا و قطعی ایمان نمی آورند«ثم کان عقبه الذین اسئوا السوای ان کذبوا بایت الله و کانوا بها یستهزءون؛ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!10 سوره روم »
رضای خدا برای منافق مهم نیست، نزد آنان رضای مردم اهمیت دارد در صورتی که رضای خدا و رسول او مهم تر است «یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لا تعتذروا لن نومن لکم قد نبانا الله من اخبارکم و سیری الله عملکم و رسوله ثم تردون ال علم الغیب و الشهده فینبئکم بما کنتم تعملون، وقتی که شما از جنگ سالم و فاتح به سوی آنها بر می گردید آنها به عذر های بیجا می پردازند به آنها پاسخ ده که ما هرگز به این عذر تراشی ها تصدیق شما نکنیم بی شک خدا حقیقت حال شما را بر ما روشن گردانید...94 سوره توبه»که شان نزول این آیات جدا شدن 80 نفر مسلح از سپاه پیامبر در جریان جنگ تبوک است
_مطابق با قرآن راه شناسایی منافق از مومن نوع رابطه افراد با جریان کفر است در طول 30 سال انقلاب، جنگ احزاب زیادی علیه انقلاب برپا شد جریان هایی علی رغم اختلاف های آشکار علیه انقلاب متحد شدند افزود در مواجهه با این شرایط منافق به وعده های خدا ایمان ندارد «و اذ یقول المنفقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا؛ و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهاشان مرضی بود با یکدیگر می گفتند: آن وعده فتح و نصرتی که خدا و رسول به ما وعده دادند غرور و فریبی بیش نبود12 سوره احزاب».
_منافق از شهادت و مرگ می ترسد و پیروزی را فقط پیروزی مادی می دانند در حالی که قرآن در نبرد با کفار دو پیروزی را برای مومنان متصور است یا شکست کفار یا شهادت در راه خدا«ثم انزل علیکم من بعد الغم امنه نعاسا یغشی طائفه قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجهلیه یقولون هل لنا من الامر شیء ما قتلنا ههنا قل لو منتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم و لیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم والله علیمبذات الصدور؛ ... و گروهی هنوز در در غم جان خود بودند و از روی نادانی به خدا گمان ناحق می برند و می گفتند: آیا ممکن استما را قدرتی بدست آید؟ بگو تنها خداست که بر عالم هستی فرمانرواست؛ منافقان خیالات باطل خود را که در دل می پرورندبا تو اظهار نمی دارند و با خود می گویند: اگر ما را قدرت و پیروزی بود شکست نمی خوردیم و در اینجا کشته نمی شدیم، بگو اگر در خانه هایخود هم بودید باز کسانی که سرنوشت آنها شهادت و کشته شدن است از خانه ها به پای خود به قتلگاه بیرون می آمدند، تا خدا آنچه در سینه دارید بیازمایدو آنچه در دل داریدپاک و خالص گرداند و خدا از راز درون سینه ها آگاه است154 سوره آل عمران».
_منافق حتی خدا را هم می خواهد فریب دهد«ان المنفقین یخدعون الله و هو خداعهم و اذا قاموا الی الصلوه قاموا کسالی یرآءون الناس و لا یذکرون الله الا قلیلا؛ همانا منافقان با خدا مکرو حیله می کنند و خداوندنیز با آنان مکر می کند و چون به نماز آیندبا حال بی میلی و کسالت نماز کنندو برای ریاکاری آیند و ذکر خدا را جز اندک نکنند142سوره نسا».
_منافقین اگر کارهای نیکی نیز انجام دهند چون خالص نبوده خداوند آنها را نیز باطل می گرداند و تعبیر سراب را در مورد اعمال آنان بکار می برد«و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین و رحمه للذین ءامنوا ونکم و الذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم؛ و بعضی از منافقان هستند که دائم پیامبر را می آزارند و می گویند او شخص ساده و زود باوری است، بگو زودباوری او لطفیبه نفع شماستکه به خدا ایمان آورده و به مومنان هم اطمینان داردو برای مومنان حقیقی وجودش رحمت است و برای آنها که رسول را آزار دهند عذابی دردناک مهیاست61سوره توبه».
منابع:
هیئت رزمندگان اسلام www.e-heyat.com








